معنی ابزار ورزشی زورخانه

لغت نامه دهخدا

زورخانه

زورخانه. [ن َ / ن ِ] (اِ مرکب) جایی که در آن ورزشهای قدیمی کنند. باشگاه ورزشهای باستانی. (فرهنگ فارسی معین). محل ورزشهای پهلوانی ایران، معروف به ورزش باستانی. زورخانه های قدیمی ایران بناهایی هستند مسقف که بوسیله ٔ پنجره ای که در سقف بنا تعبیه شده است روشن می شوند. گود در وسط کف بنا و کمی پایین تر از سطح آن قرار دارد. در اطراف غرفه هایی برای تماشاچیان، کندن لباس و گذاشتن وسائل ورزش ساخته شده است. در غرفه ٔ کنار مدخل زورخانه، سکوئی بنام سَرْدَم ساخته شده است که جایگاه مرشد می باشد و در جلوی آن چوب بست یا وسیله ای مانند آن برای آویختن زنگ و اجاقی برای گرم کردن ضرب و تهیه ٔ مطبوخ زنجبیل و دارچین بعد از ورزش قرار دارد. اعضای زورخانه سلسله مراتبی دارند: نوچه، کسی است که در زورخانه ٔ مخصوص نزد پهلوان معینی تعلیم می گیرد. نوچه پس از پیشرفت کافی به مرتبه ٔ نوخاسته می رسد. میاندار؛ داور و مربی زورخانه است و رهبر ورزشکاران در هنگام ورزش. مرشد یا کهنه سوار (ظاهراً اصطلاح اخیر اکنون متروک است)، با ضرب گرفتن و خواندن اشعار مناسب حرکات ورزشی را تنظیم می کند، و نیز ادای احترام به واردین بر حسب مراتب آنها، مثلاً با خوش آمد گفتن یا زدن دست به ضرب یا به زنگ سردم از وظایف اوست. لباس ورزش زورخانه لُنگ یا تنبان یا تنکه ٔ کوتاهی از چرم (یا پارچه ٔ محکم) می باشد. روی تنکه را با نقشهای زیبایی قلابدوزی می کنند. در موقع کشتی گرفتن دو حریف کمربند یکدیگر را می گیرند (این طریقه در کشتی گیری غربی معمول نیست). مرشد برای دفع چشم زخم اسفند در آتش میریزد و در بعضی جاها کشتی گیران تعویذهایی بهمین منظور بر بازوان دارند. برنامه ٔهر جلسه ٔ زورخانه مشتمل بر حرکات ورزشی متعدد است از قبیل سنگ گرفتن، شنا رفتن، میل گرفتن و کباده کشیدن و سپس کشتی گیری، که پس از آن با تشریفاتی (دعا کردن میاندار به انبیاء و اولیاء و بزرگان، طلب شفا برای بیماران و غیره) جلسه ختم میشود... بنیاد زورخانه بر اساس فتوت و جوانمردی است و با تصوف شیعی مرتبط می باشد و اصطلاحات بسیار مفصل آن مانند مرشد، پیش کسوت، تاج، فقر و غیره و همچنین آداب و انضباط آن حاکی ازهمین معنی است. ورزشکار باید پاک نظر باشد. بر او فرض است که در موقع ورود به گود خاک گود را برسم ادب وشادی بعنوان نماد قدم پوریای ولی، بوسه زند. در گودزورخانه خوردن و آشامیدن و استعمال دخانیات و صحبت و خنده ممنوع است. در ورزشهای انفرادی ورزشکار از مرشد «رخصت » می طلبد و وی در جواب «فرصت » می گوید. رسم بوده است که در موقع پوشیدن و بیرون آوردن تنکه بر آن بوسه زنند. بکار بردن فنونی که حریف را زبون کند و نیز خفیف کردن او در انظار در هنگام غلبه بر وی مجازنیست. چند تن از اولیا هستند که از سرآمدان کشتی گیری و به اصطلاح فرنگی «اولیاء حامی کشتی گیران » هستند ومشهورترین آنها پهلوان محمود معروف به «پوریای ِ ولی » یا «پَریای ِ ولی » است که ظاهراً از مردم خوارزم بوده است و گویا در 722 هَ. ق. در گذشته است و در باب او افسانه ها آورده اند. (از دایره المعارف فارسی).
- زورخانه باز، ورزشکار. کسی که در زورخانه ورزش کند. قوی. نیرومند.
- زورخانه بازی، عمل زورخانه باز. رجوع به ترکیب قبل شود.
- زورخانه چی، مدیر زورخانه. مرشد. زورخانه دار.
- زورخانه دار، کسی که زورخانه دارد. کسی که سرپرستی زورخانه را بعهده دارد.
- زورخانه داری، عمل زورخانه دار. رجوع به ترکیب قبل شود.
- زورخانه کار، کسی که در زورخانه کارهای ورزشی کند. زورخانه باز.
- زورخانه کاری، عمل زورخانه کار. رجوع به ترکیب قبل شود.


ورزشی

ورزشی. [وَ زِ] (ص نسبی) منسوب به ورزش. مربوط به ورزش.
- باشگاه ورزشی، باشگاهی که در آن به انواع ورزش پردازند. (فرهنگ فارسی معین).
- عملیات ورزشی، انواع اعمال ورزشی. (فرهنگ فارسی معین).
- مجلات ورزشی.


ابزار

ابزار. [اَ] (اِخ) نام قریه ای به دوفرسنگی نیشابور، و جماعتی از اهل علم منسوب بدین قریه اند.

ابزار. [اَ] (اِ) افزار. اوزار. ادات. آلت. وسیله. مایه. || آنچه در دیگ کنند پختن را. دیگ افزار. || آنچه بدان طعام خوشبو کنند. و فرق ابزار با توابل آن است که ابزار از ترینه باشد و توابل از ادویه ٔ یابسه. و بجای یکدیگر نیز استعمال شوند. بهارات. و اینکه لغویین عرب این کلمه را جمع بزر گویند غلط است، چه این کلمه فارسی است و اسم جنس است نه جمع، چنانکه افزار و اوزار صورت دیگر آنست. ج ِ عربی آن ابازیر است. || در اصطلاح بنایان، کشو که زیر سقف از گچ بر گیلوئی کنند. || در کلمات مرکبه همیشه به معنی آلت و وسیلت و مایه باشد، چون دست افزار و پاافزار و دیگ افزار و بوی افزار و جز آن.

فرهنگ عمید

زورخانه

ورزشگاه، محل مخصوص ورزش‌های باستانی،

فرهنگ فارسی هوشیار

زورخانه

جایی که در آن ورزشهای قدیمی کنند


ورزشی

(صفت) منسوب به ورزش مربوط به ورزش: مجلات ورزشی. یا باشگاه ورزشی. باشگاهی که در آن به انواع ورزش پردازند. یا عملیات ورزشی. انواع اعمال ورزش.

فرهنگ معین

زورخانه

(نِ) (اِمر.) محل مخصوص ورزش های باستانی، باشگاه.

مترادف و متضاد زبان فارسی

زورخانه

باشگاه، ورزشگاه

فارسی به عربی

زورخانه

جمنازیوم

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

رقابت ورزشی

پیکار ورزشی

معادل ابجد

ابزار ورزشی زورخانه

1603

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری